رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد(فاطمیه اول)
رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد بر در خانه ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت وقت افتادن او ایل و تباری افتاد آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد تکیه بر در زدنش،درد سرش شد به خدا او کنار در و در نیز کناری افتاد بعد از یک عمر مراعات کنیزان حرم فضه ی خادمه ی آخر به چه کاری افتاد خواست تا زود خودش را برساند به علی سر این خواستن خود دو سه باری افتاد ناله ی زد که ستون های حرم لرزیدند به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد غیرت معجر او دست علی را وا کرد همه دیدند که سقیفه به چه خواری افتاد وقت برگشتن به خانه همه جا خونی بود چشم یاری ب...
نویسنده :
ღمامان على اكبرღ
19:58