آتشی در جگر خود یله دارم، فضه!(فاطمیه دوم)
آتشی در جگر خود یله دارم، فضه! باز از شهر مدینه گله دارم، فضه! یاس در آتش و آن یار تحمل کرده است داغ عشق است که بر پیرهنم گل کرده است خصم می خواست که در کوی علی ننشینم پهلو آزرد که پهلوی علی ننشینم! با همین زخم جگر سوز برون خواهم زد معرکه گرم جنون است؟ به خون خواهم زد آه برخیز کنون رزم به پا باید کرد از علی بند در این مرحله وا باید کرد گرچه سرگرم جنون است سراپا دشمن صادقانه سخنی هست مرا با دشمن دست از پشت ببندید شب و شیطان را شاد سازید دل هند و ابوسفیان را جگر حمزه از این قوم شکافی خورده است پس عجب نیست به بازوم غلافی خورده است شادمانید از این کرده ی خود، می دانم آخر این بو...
نویسنده :
ღمامان على اكبرღ
14:56