رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد(فاطمیه اول)
رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد
بر در خانه ی خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او ایل و تباری افتاد
آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
تکیه بر در زدنش،درد سرش شد به خدا
او کنار در و در نیز کناری افتاد
بعد از یک عمر مراعات کنیزان حرم
فضه ی خادمه ی آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سر این خواستن خود دو سه باری افتاد
ناله ی زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
غیرت معجر او دست علی را وا کرد
همه دیدند که سقیفه به چه خواری افتاد
وقت برگشتن به خانه همه جا خونی بود
چشم یاری به قد و قامتِ یاری بود
آنقدر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد
علی اکبر لطیفیان
خزان زود هنگام و کبود شدن بوستان پیامبر،تسلیت باد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی