رفتن به خونه ى پدر جون اينا
ديشب من و علي اكبر جون تنهايى رفتيم خونه پدر جون (مامانى) وقتى رفتيم مادر جون و دايى على
خيلى خوشحال شدن, وقتى مادر جون بغلت كرد گريه كردى بعد من بغلت كردم آروم شدى,فهميديم
غرييي ميكردى,(قربونت بشم كه ميشناسيم)
آخر شب وقتى پدر جون از سركار اومد ما رو رسوند خونه خودمون.
اينم چندتا عكس وقتى اونجا بوديم :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی