آقــا عــلـــى اكــبــر جــــونـــــمآقــا عــلـــى اكــبــر جــــونـــــم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
زینب خانوومزینب خانووم، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀على اكبر مامانى و بابايى❀◕ ‿ ◕❀

3 سال و 3 ماهگی

سلام پسرم عزیزدلم ماشاالله برا خودت مردی شدی... کارات... حرف زدنات... علی اکبرم الان  سال و  ماهشه..... البته گاهی اوقات خیلی اذیت میکنی که فکر کنم به خاطر سنت باشه قربونت بشم اصلا وقت نمیکنم بیام به وبلاگت سر بزنم و لحظات بزرگ شدنت رو تند تند ثبت کنم حرف زدنت ماشاالله دیگه کامل شده هر چند گاهی بعضی از کلمات رو اشتباه تلفظ میکنی که اونم شیرینی خودش رو داره تو این مدت که گذشت چند دفعه رفتیم اهواز و اومدیم.... یه اتفاق بدی برا باباجون افتاد که خداروشکر بخیر گذشت.....خدایا شکرت چندتا از عکساتو که تو این مدت ازت گرفتمو همراه با توضیحاتش برات میزارم . . ...
8 بهمن 1393

28 ماهگی

سلام سرباز کوچولوم ماهگیت مبارک گل نازم مامانی ماشاالله خیلی فضول شدی قربون بشم پسر نازم یه مدته اصلا نمیرسم بیام وبت هم ماشاالله فضول شدی اصلا نمیزاری بشینم پشت کامپیوتر هم اینکه دلیل دیگه ش رو مامان ابوالفضل میدونه مامان ابوالفضل میدونی که؟؟؟؟ دیگه اینکه خیلی شیرین شدی و کارای بانمک انجام میدی حرف زدنت که دیگه خیلی شیرینه وقتی حرف میزنی دلم میخواد بخورمت پسرنازم رنگای قرمز ( قیمیز )، آبی ، سبز و زرد ( اَرد ) ر و میشناسی البته بعضی وقتا قاطیشون میکنی. از میوه ها:خیار ( ایاک ) ،گوجه،کیوی،آناناس،پرتقال( پُر ) و لیمو شیرین رو خیلی وقته ازهم تشخیص میدی. کار کردن با گوشیم خیلی برات عاد...
3 اسفند 1392

27 ماهگی

سلام پسر گلم نفسم    2 7 م ا ه گ ی ت م ب ا ر ک س ر ب ا ز ک و چ و ل و م     قشنگ مامان اومدم تا یه خاطره ایی برات بگم روز میلاد پیامبر یکی از دوستام بهم زنگ زد گفت که خونمون جشن مولودی هست حتما بیا. وقتی رفتیم اونجا اومدی نشستی توی بغلم بعد هر کی میومد باهام دست می داد  فکر می کردی میخواد با تو دست بده دستتو میوردی جلو اما میدی  اون خانمه میرفت این اتفاق چندین بار اتفاق افتاد خیلی چهره ات جالب شده بود ناراحت بودی از این که کسی باهات دست نمیداد اتفاق جالب ترش این بود که باز یه خانم اومد با من دست داد باز دستت رو اوردی جلو که باش دست بدی ا...
3 بهمن 1392

26 ماهگی با تاخیر

سلام پسرطلای مامان حالت خوبه گل پسرم؟ ماهگیت مبارک ای همه ی هستی من     گل پسرم قندعسلم ماشاالله بزرگ شدی تقریبا بیشترکلمات رو تکرار میکنی مثل طوطی شدی. جمله های دوکلمه ایی روهم کمو بیش میگی.مثلا میگی مامان اومد بابا اَفت (بابا رفت) مامان ایاه (مامان بیا) تازگیاهم یادگرفتی هرچی که خواستی مامخالفت کنیم میگی منه منه (یعنی مال خودمه) ماشاالله روز به روز داری بزرگتر و آقا تر میشی فقط نمیدونم چرابرای ازپوشک گرفتنت اصلا بام همکاری نمیکنی قربون شیرین زبونیات بشم. چندروزه که کارتهای صدآفرینت رو برات چسبوندم به کمد موقع خواب اول باید اونا باهم بخونیم بعدش لالا میکنی...
15 دی 1392
1