21 ماهگی
سلام عمر مامانی
زندگیم خوبی؟
ماهگیت مبارک گل خوشبوی من
خدایا شکرت
توی این چند مدت ماه رمضان شبها یه چرتی میزنی و موقع سحری خوردن بیدار میشی و باهامون سحری میخوری،قربونت بشم میخوای روزه بگیری قشنگم؟؟؟
عزیزم چند روز پیش رفته بودم بازار که برات ۲تا جوجه گرفتم.وقتی دیدیشون اولش ترسیدی اما بعدش بهشون عادت کردی و باهاشون بازی می کردی،حتی الان دیگه بهشون دست میزنی البته با ترس. دو روز بعد از اینکه مهمونمون بودن یکشون مرد نمیدونم چش شده بوده ولی خیلی ناراحت شدم،فدای سرت گل پسرم.
اینم علی اکبرم کنار جوجه هاش
همش میگفتی بزارشون رو زمین تو خونه راه برن، بعد خودت میرفتی دنبال بازی کردن
پسرک عشق بچه،این علی اکبره پسر عمه
اینجا هم آماده شده بودیم خواستیم بریم مهمانی
عکس هنری بابایی
اینجا هم از تا دیدی در خونه بازه سریع پا برهنه رفتی تو راهرو و از پله ها رفتی بالا
پارکینگ اختصاصی علی اکبرم!!! تازگیا یاد گرفتی چند تا از ماشیناتو میاری و همشون رو ردیف میکنی و باشون بازی میکنی
اولین عکسی که گل پسر گرفت
اینجا هم داشتی از چارپایه بالا و یه دفعه پات رفت اونور،داشتی التماسم میکردی که نجاتم بدین
دوربین اووردم تا عکس بگیریم تا دوربین اووردم خودت پاتو در اووردی اومدی طرف دوربین،منو و بابایی این شکلی شدیم