آقــا عــلـــى اكــبــر جــــونـــــمآقــا عــلـــى اكــبــر جــــونـــــم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
زینب خانوومزینب خانووم، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀على اكبر مامانى و بابايى❀◕ ‿ ◕❀

تاریخ حادثه ی عاشورا - 6

1391/9/1 17:35
425 بازدید
اشتراک گذاری

روز ششم محرم
عبید الله در این روز نامه ‏اى به عمر بن سعد نوشت که : من از نظر کثرت لشکر اعم از سواره و پیاده و تجهیزات ، چیزى را از تو فروگذار نکردم ، توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را براى من مى‏ فرستند !

وضعیت لشکر دشمن
چون مردم مى ‏دانستند که جنگ با امام حسین علیه ‏السلام در حکم جنگ با خدا و پیامبر اوست ، تعدادى در اثناى راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار کردند .
نوشته ‏اند که : فرمانده ‏اى که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود ، چون به کربلا مى ‏رسید فقط سیصد یا چهار صد نفر و یا کمتر از این تعداد همراه او بودند ، بقیه به علت اعتقادى که به این جنگ نداشتند ، اقدام به فرار کرده بودند .

بنی اسد و نصرت امام علیه السلام
در این روز حبیب بن مظاهر به آن حضرت عرض کرد : یابن رسول الله ! در این نزدیکی طائفه ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من نزد آنها روم و ایشان را بسوی تو دعوت کنم ، شاید خداوند شر این گروه را از تو با حضور بنی اسد در کربلا ، دفع کند !
امام اجازه داد ، و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت : بهترین ارمغان را برای شما به همراه آورده ام ، شما را به یاری پسر پیامبر خدا دعوت می کنم ، ... چون شما قوم و عشیره من هستید شما را به این راه خیر راهنمایی می کنم ، ...
در این هنگام مردی از بنی اسد که او را عبدالله بن بشیر می نامیدند ، به پاخاست و گفت : من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می کنم ؛ و رجزی حماسی برخواند .
آنگاه مردان قبیله که تعدادشان به نود نفر می رسید بپا خاستند و برای یاری امام حرکت کردند . در آن هنگام مردی نزد عمر بن سعد رفته و او را از جریان کار آگاه کرد و او مردی را به نام ارزق با چهارصد سوار بسوی آن گروه روانه ساخت ، و در دل شب سواران ابن سعد در کنار فرات راه را بر آنها گرفتند در حالی که با امام فاصله چندانی نداشتند .
طایفه بنی اسد با سواران ابن سعد در آویختند ، حبیب بن مظاهر بر ارزق بانگ زد که : وای بر تو ! بگذار دیگری غیر از تو این مظلمه را بر گردن گیرد .
هنگامی که طایفه بنی اسد دانستند که تاب مقاومت با آن گروه را ندارند ، در سیاهی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد شبانه بر آنها بتازد .
حبیب بن مظاهر به خدمت امام آمد و جریان را گفت ، امام حسین علیه السلام فرمود : لا حول و لا قوه الا بالله .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آسمونی
2 آذر 91 13:30
خدا خیرتون بده چه کار جالبی کردین میشه منبعشو هم بگید؟! البه من نتونستم همشو بخونم ولی عاااالی بود
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد...
مادری گفت "حسین جان"
همه را بخشیدند...
این شبها مارو از دعای خیرتون فراموش نکید...به رسم همدلی و همسایگی...


سلامت باشی.
چشم الان میام میگم.
چشمشما هم ما رو دعا کنید.
آسمونی
2 آذر 91 13:30
با اجازتون و البته با افتخار شما لینک شدید..


شما هم با افتخار لینک شدین
مامان محمدمهدی
3 آذر 91 9:51
سلام مداح می‌گفت در مجلس امام حسین هر کسی کاری کند، جوابش با خود آقاست. من که کاری نکردم، تنها اطلاع رسانی هیئت مجازیش با من است این شبها دعوتید به http://smm625.blogfa.com/ هیئت مجازی امام حسین(ع)