سفرنامه ى مشهد الرضا
سلام قند عسلم
ما 90/12/26 ساعت 9:5 صبح برگشتيم اهواز. شما گل پسر هم اونجا خيلى گريه كردى،هم توى هواپيما
هم توى هتل. حالا ميخوام از خاطرات اونجا واست بگم: بقيه اش رو
برو ادامه مطلب...
شنبه 90/12/20 قبل از اينكه سوار هواپيما بشيم داشتى گريه ميكردى،
نميدونستيم مشكلت چيه؟؟؟توىهواپيما هم نگو و نپرس با صداى گريه هات هواپيما
رو گذاشته بودى روى سرت.هر كى يه نظر مى داد يكىمى گفت:گرمش نيست؟؟؟
يكى مى گفت:شايد گرسنشه و..... و شما عزيز مامان خوابت ميومد و وقتى
هواپيما داشت اوج مى گرفت احتمالا گوش هاى نازت گرفته شده بودن و گريه
ميكردى.
فدات شم مامانى
عكس شما بعد از يه گريه حسابى
وقتى رسيديم،مشهد داشت برف ميومد ما هم كه تا حالا برف نديده بوديم خيلى
خوشحال شديم.تمام ماشين ها،درخت ها پر از برف شده بودند.
دوشنبه 90/12/22 براى اولين بار على اكبر رو برديم حرم.
چهارشنبه 90/12/24 از طرف حوزه نهار رو برديم پارك جنگلى وكيل آباد،اولش خوب بودى ولى آخرش خيلى گريه كردى.
يه دوچرخه ى بزرگ اونجا بود اينم عكسش:
بعد شب شما رو برديم عكاسى و از شما عكس گرفتيم،
پنج شنبه 90/12/25 اينجا هم لباست گير كرده بود توى سرت:
جمعه 90/12/26 ساعت 9:50 صبح برگشتيم اهواز و باز هم شما توى هواپيما
گريه كردى.
سفر خوبى بود انشاالله قسمت همه بشه.