آقــا عــلـــى اكــبــر جــــونـــــمآقــا عــلـــى اكــبــر جــــونـــــم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
زینب خانوومزینب خانووم، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀على اكبر مامانى و بابايى❀◕ ‿ ◕❀

سفرنامه ى مشهد الرضا

1391/2/5 20:07
685 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام قند عسلم            

ما 90/12/26 ساعت 9:5 صبح برگشتيم اهواز. شما گل پسر هم اونجا خيلى گريه كردى،هم توى هواپيما

هم توى هتل. حالا ميخوام از خاطرات اونجا واست بگم: بقيه اش رو

برو ادامه مطلب...

 

شنبه 90/12/20 قبل از اينكه سوار هواپيما بشيم داشتى گريه ميكردى،

نميدونستيم مشكلت چيه؟؟؟توىهواپيما هم نگو و نپرس با صداى گريه هات هواپيما

رو گذاشته بودى روى سرت.هر كى يه نظر مى داد يكىمى گفت:گرمش نيست؟؟؟

يكى مى گفت:شايد گرسنشه و..... و شما عزيز مامان خوابت ميومد و وقتى

 هواپيما داشت اوج مى گرفت احتمالا گوش هاى نازت گرفته شده بودن و گريه

ميكردى.

 فدات شم مامانى  0   

              عكس شما بعد از يه گريه حسابى 

ع 

وقتى رسيديم،مشهد داشت برف ميومد ما هم كه تا حالا برف نديده بوديم خيلى

 خوشحال شديم.تمام ماشين ها،درخت ها پر از برف شده بودند.

0 

ماشین

دوشنبه 90/12/22 براى اولين بار على اكبر رو برديم حرم.

مشهد 

 علی اکبر

علی اکبر

چهارشنبه 90/12/24 از طرف حوزه نهار رو برديم پارك جنگلى وكيل آباد،اولش خوب بودى ولى آخرش خيلى گريه كردى.

 

يه دوچرخه ى بزرگ اونجا بود اينم عكسش:

دوچرخه 

 بعد شب شما رو برديم عكاسى و از شما عكس گرفتيم،

 

 

پنج شنبه 90/12/25 اينجا هم لباست گير كرده بود توى سرت:

لباس

 

جمعه 90/12/26 ساعت 9:50 صبح برگشتيم اهواز و باز هم شما توى هواپيما

گريه كردى.

سفر خوبى بود انشاالله قسمت همه بشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

حسناسادات
10 اردیبهشت 91 17:18
وااای ما هم که مشهد رفتیم برف اومد تا حالا هم ندیده بودیم.مثل این ندید بدیدا میرفتیم تو برفا.مردم نگامون میکردن. خیلی کیف داد
مامان امیر مهدی
11 اردیبهشت 91 14:18
سلام مامانی زیارت قبول باشه بابا کجایی یه ندایی بده که اومدم: میدونی چند بار به وبت سر میزدم
مامان الهه
11 اردیبهشت 91 16:21
زیارت قبول انشااله همیشه به زیارت باشین